۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

تراشحات ذهن من

اینجا این شهر سنگستان،
این شهر خون آلود غبارآلود شب اندود،
تو گویی هرچه از پاکیزگی ها هست دشمن،
وآنچه با تیرگی ها هست دوست
ستاره، چشمک را فرو خورده
سیاهی پهنه ی عالم را فرو برده
فقط یک رنگ از سیاهی ها گذر کرده
کبودی ها، کبودی های نعش ما
نعش هنوز از جان نیفتاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر