داستان ما ز آرش بود
او به جان، خدمتگذار باغ آتش بود
روزگار تلخ و تاری بود
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان در جوش
آخرین فرمان، آخرین تحقیر
مرز را تیری می دهد سامان
چشمها، بی گفتگویی، هر طرف را جستجو میکرد
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
مردی چون صدف از سینه بیرون داد: منم آرش
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهی مرد آزاده
آری آری، جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
در تمام پهنه البرز، وین سراسر قله مغموم و خاموشی که می بینید
نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
می دهد امید، می نماید راه
تیرگان جشن آزادی، جشن ایران بر ایرانیان مبارک باد.
جشن تیرگان جشن آزادی ملت ایران است، آدم با شعرسیاوش کسرایی می تواند همزاد پنداری کند همه جا سوت و کور بود و سراسر تحقیر بود و یکی آرش لازم بود یکی آرش یکی ایرانی یکی چون من یکی چون تو یکی چون ما یکی چون مردم ایران بسان آن سپاهی مرد آزاده آرش
سلام
پاسخحذف.
ازمحبتت ممنون/امیدوارم آزاد باشیم و آزاده
.
تا بعد بدرود
بدرود برار .
پاسخحذفامون دئه بشوئيم .
درود
پاسخحذفپدرام جان خيلي زيبا بو
راستي واخبا بوستي آباداني يان چي بلائي تماشاگراي داماش سر باورديد وچقد گيلكانا فحش بدائيد.
گيلك بمني
سلام
پاسخحذفمن نيز جشن تیرگان را تبریک می گویم
تولد وبلاگم و تبریک نمی گی
میخوام آپ جدید بزارم
[ناراحت]